نگاه به روزمره، از پنجره ای که "شاید" تا به امروز رو به ما بسته بوده است

دوشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۲۰ ب.ظ جناب ss
از کنار مسایل کوچیک ساده نگذرید-4

از کنار مسایل کوچیک ساده نگذرید-4

وقتی بین ماشین ها ویراژ میدی و سر ورودی خروجی ها توی صف میزنی و راه به راه میری بوق میزنی، تنها چیزی که از تو پیداست، شیشه پشتی ماشینت هست که روش نوشتی "اللهم عجل لولیک الفرج" و تنها ورودی دیگر راننده ها به شخصیت تو این هست. عموم مردم هم این موقع شروع میکنن به فحش دادن به دینی که تو نماینده اش هستی! اینجا سه تا کار اشتباه رخ داده، یکی کار تو که زشت بوده، دوم اینکه وجه یه کسی/ آیینی که این وسط هیچ کاره بوده خراب شده، و سوم راننده های دیگه که بجای فحش  دادن به طرف به کس/آیین نوشته شده پشت ماشین فحش میدن.

پیراهن مشکلی و زباله ریختن، ریختن لیوان یه بار مصرف وسط خیابون بعد عید و عزا، بلند کردن صدای ضبط به صورت آزار دهنده برای دیگران و از این دست اقدام ها، باعث عدم اطمینان مردم به دین و دیندار ها میشه.

پس وقتی نشون چیزی میشی حواست باشه چجور نشونه ای هستی! اگر نمیتونی نشونه خوبی باشی، بهتره نباشی تا اینکه اون رو خراب کنی...

۲۵ اسفند ۹۳ ، ۲۳:۲۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جناب ss
دوشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۳، ۱۰:۵۸ ب.ظ جناب ss
دیالوگ 1: من زن‌ها رو بیشتر از کالا‌ها دوست دارم!

دیالوگ 1: من زن‌ها رو بیشتر از کالا‌ها دوست دارم!

- میخام هارد بخرم. باید برم چهارراه ولیعصر!

+ چرا از دیجی کالا نمیخری؟

- چون امروز صبح زنگ زدم پرسیدم از مغازه، دیجی کالا 20 هزار تومن گرون تر میداد...

+ به نظر منم گرون میده..

- میای بریم؟ تنها حوصله ام نمیشه!

+ آره... پایم...

.

.

.

+ من سر گوشیم 200 هزار تومن تخفیف گرفتم...

- نه بابا... چجوری؟ به منم یاد بده خب!

+ کاری نداره... ابتدا ریمل بخر، مهربون باش و بخند.

- پس حتما باید بیای بریم با هم برام تخفیف بگیری!

+ میام

... یکم فکر کردم...

- نه! نمیخاد بیای، تخفیف نمیخام چون ارزش تو بیشتر از این حرفاس که تورو (عزت نفست رو) جای یه کالا باهاش معاوضه کنم!

۲۵ اسفند ۹۳ ، ۲۲:۵۸ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جناب ss
دوشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۳، ۱۰:۱۲ ب.ظ جناب ss
از کنار مسایل کوچیک ساده نگذرید-3

از کنار مسایل کوچیک ساده نگذرید-3

روزانه چقدر با رقم های غیر رند سروکار داریم؟ چقدر تا حالا بهشون توجه کردیم؟
امروز یکی از بچه ها اومد و گفت که رفته چهار تا برگه کپی گرفته شده شده ٢٨٠ تومان. میگفت الان من چجوری پول اینو بدم اخه. یا کرایه تاکسی هایی که به طور معمول میدیم، معمولا یه ٢٥ تومان یا بدهکاری یا طلبکار. یا این سیستم تبلیغاتی که جدیدا تو کشور ما هم داره رشد میکنه و قیمت چهار هزار تومانی رو میزنیم ٣٩٩٩ تومان که واقعا از دید تبلیغاتی تاثیر داره. طرف اون 3 اول رو میبینه و حواسش پرت میشه بهش... در واقع گولش زدی! اگرم میگی گولش نزدی باید اون 1 تومان رو بدی بهش. و شاید  از همه مغفول مانده‌ترش تجربه خودم هست. داشتم بنزین میزدم و منتظر بودم برسه به ٢٠٠٠٠ تومان که بدلیل اینکه این نازل ها خیلی دقیق نیست یکم پرید و شد ٢٠٠٤٠تومان. موقع حساب کردن من ٢٠ تومان دادم ولی طرف گفت که بقیه اش هم بده... اولش من گفتم بیخالش بابا، این چقدر مگه تو برات تو تاثیر داره، ولی طرف گفت که دیگه انقدر با اطمینان از بیست هزار تومن رد نشو که گیر 40 تا تک تومنی نشی!
همه اینا با هم بگیری قیمتش اصلن قابل بحث هم نیست... اما، دیدت رو دید بلند مدت و تعداد مشتری رو زیاد بکن ببین تو عرض یکسال چقدر میشه... و هر میزان که شد این پول، پول مشکوکی هست و در مواردی حرام. حرام هم اون وقتیه که اطلاع ندی به طرف طلبکار. همین که بگی آقا من پول خرد ندارم، راضی هستی؟! خودش کار رو حل میکنه. دو کلمه حرف ساده اس... ولی خیلی از ما نمیزنیم، یا نمیدونیم، یا حال نداریم، یا فک میکنیم آبرومون میره و از این حرفا. راه حل دیگه اش استفاده از کارت خوان هست. اونجا میشه رقم دقیق رو بزنی، 20040،3999 و از این جور رقم ها محدودینی نداره. 
چیزای ساده، گاهی راه حل های ساده ای داره، فقط باید دیدشون، همین!
/تمام./
۰۶ بهمن ۹۳ ، ۲۲:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جناب ss
شنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۳، ۱۲:۳۱ ب.ظ جناب ss
کمی عمیقتر

کمی عمیقتر

اگر دقت کرده باشین، میبینید که جامعه ما داره به سمت ساده انگاری و راحت گذشتن از کنار چیزای مختلف میگذره، براش دیگه مهم نیست چه اتفاقایی داره میوفته و دوست داره با یه سری سرگرمی هاییکه برای خودش داره ایجاد میکنه روزگار بگذرونه. توی پست های از کنار مطالب کوچیک ساده نگذرید 1 و 2 یه گریزی به این مسایل زده بودم.

چند وقت پیش دیدم یه سری آدم دغدغه دار شروع کردن از انتقاد از وبلاگستان فارسی که فاقد مطالب عمیق و منتقدانه هست. مهم نیست مسایل سیاسی باشه، فرهنگی، ورزشی و... سایت های خوب ما هم دارن تبدیل به ماشین ترجمه میشن و کمتر کار نقد انجام میدن. منم که بین دوستام به اپوزوسیون و مخالفت معروفم و این شرایط جامعه رو بر نمی تابم، تصمیم گرفتم حرفایی که توی ذهنم بوده و یا این چند وقت به دوستام زدم رو یه جا مکتوب کنم، شاید به درد کسی ببخوره.

همونطور که جناب اینیشتین در عکس بالا فرمودن، با همین فرمون که الان داریم میریم جلو، به هیچ جا نمیرسیم و باید پنجره ای که تا حالا ازش به این موضوع نگاه میکردیم رو عوض کنیم. چیزی که توی ذهنم هست، سلسه مطالبی با عنوان نگاه عمیقتر به پیام رسان های اجتماعی هست که هر قسمت رو به یه موضوع اختصاص میدم و اون رو از دیدگاه خودم و تجربه ای که طی این چند سال به دستم رسیده مورد بررسی قرار میدم. این موضوع رو انتخاب کردم چون جامعه هدفش بیشتر جوون های سن خودم هستن و باهاش درگیر ترم.

در آخر نکته ای که همیشه هم توی این وبلاگ تکرار کردم اینه که اینا نظر منه، ممکنه درست یا غلط باشه... نظرات شما میتونه کامل کننده بحث باشه و خیلی چیزا به من یاد بده، کما اینکه تا الان نظرات شدیدا برام مهم بودن و چندین بار واقعا مسیر رو برام تغییر دادن.

پس منتظر باشید...

/تمام./

۰۴ بهمن ۹۳ ، ۱۲:۳۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جناب ss
شنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۳، ۱۲:۴۸ ق.ظ جناب ss
فقط پنج دقیقه!

فقط پنج دقیقه!

چند روز دیگه تولد امام رضا (ع) هستش. به فکرم رسید یه کاری رو شروع کنیم... زیارت از راه دور، چون بُعد منزل نبود در سفر روحانی...

این عادت رو از استاد اخلاقم دارم که حتی وقتی میخای از راه دور زیارت کنی، اول وایسا... تمرکز کن و خودتو جلوی هر دری از حرم که بیشتر ازش خاطره داری تصور کن... و بعد اذن دخول رو بخون.

فهرست مفاتیح الجنان

اذن دخول حرم های شریفه

اولش صلوات خاصه امام رضا، بعدش به نظرم زیارت مختصر خیلی مناسبه، چون هم کوتاه هست و هم پربار. یه دور هر چی باید باشی رو مرور میکنی باهاش. هر کس هر چی دوست داره بخونه...

زیارت مختصر امام رضا

در آخر هم زیارت وداع رو میخونی و از خدا میخای که این آخرین زیارتت نباشه، چه حقیقی، چه مجازی!

من خودم این روش رو خیلی خیلی خیلی بیشتر از زنگ زدن به حرم و گرفتن گوشی سمت ضریح و درد و دل دوست دارم... به نظرم این واقعی تره، بعدش اگر حالش بیاد یه درد و دل هم میکنی سبک میشی. و کل این پروسه.... شاید 5 دقیقه!

پی نوشت: استفاده از ماژیک هایلایت در مفاتیح توصیه میشه، مخصوصا قسمت فهرست! من که اعمالی که حالشو دارم تو شبای قدر انجام بدم هم هایلایت کردم، همچنین کارای آسون ماه های رجب و شعبان و رمضان :)

۱۵ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۴۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
جناب ss

زشته، آبرو دارم!

احتمال زیاد همتون عروسی رفتین و دیدین که به طرز وحشتناکی غذا دور ریخته میشه. این بار نمیخوام از پنجره اسراف به قضیه نگاه کنم، از پنجره انسانیت که داره یواش یواش پایه هاش سست میشه...

ایده این نوشته رو چند سال پیش مامانم داد که میگفت تو عروسی همه ریخته بودن کلی گوشت و جوجه و مرغ برداشته بودن و نخورده کنار بشقابشون مونده بود. میگفت چقدر ما بی رحم هستیم که یه حیوون رو توی بدترین شرایط نگهداری میکنیم و به حالت بد میکشیمشون و آخر سر نمیکنیم حداقل بخوریمشون، میریزیمشون دور! چرا؟ چون آبرو داریم، زشته یک یا دور جور غذا باشه، باید 10 تا باشه، اونم چند برابر ظرفیت معده سه نسل مهمون ها تا آبروی ما حفظ بشه.

توی دانشگاه و ادارات دولتی یه نگاه روی میزهای سلف بنداز، پر از غذاهای نصف کاره... چرا؟ چون زورم اومده بگم یکم کمتر بریز برام، چون ترسیدم دوستام بهم بگم سوسول رژیم گرفتی و اینا. یا توی خونه موقع مهمونی کلی مواد غذایی دور ریخته میشه که آبروی ما حفظ بشه. چون اگر یه دیس پلو اضافی از سر سفره برنگرده همه میگن نداشته غذا درست کنه.

اون برنج و لپه و سبزی هم که داره از بین میره فکر نکنید که گیاهه و نمیفهمه، قسمت زیادی از مزارع قبلا جنگل و مرتع بوده و بعد از تبدیل اون به زمین کشاورزی کلی حیات گیاهی و جانوری اونجا نابود شده.

این آبرو دقیقا چیه؟ جلوی کی باید حفظ بشه؟ کسی که نمیفهمه من حاضر نشدم برای اینکه تو پشتم حرف نزنی، یه مرغ بیشتر بندازم تو سطل بذار بره همه جا بگه فلانی گدا بازی درآوورده، چون تو یه جون نجات دادی و اون چند تا مغزو آلوده کرده! برای چیزهایی که فکر میکنیم درسته باید بیشتر  بجنگیم و از لوم لائم نترسیم، چون همیشه هست...

/تمام./

۱۷ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۵۰ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جناب ss
دوشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۳۷ ق.ظ جناب ss
دید کوتاه مدت و دید بلند مدت

دید کوتاه مدت و دید بلند مدت

نیمه های ماه رمضون بود که افطاری خونه پسر عموم اینا بودیم. شوهر عمم بحث اینو داشت میکرد که جدیدا بنزین خیلی زود تموم میکنه و بنزین های جدید زود میپره. میگفت که اول فکر میکرده فقط مشکل خودشه، ولی بعدا که به دوستا و همکاراش گفته همه تایید کردن. پدر من که توی آزمایشگاه پژوهشگاه شرکت نفت هست، گفت که چند نمونه از بنزین های جدید رو آزمایش کردن و دمای تبخیر حدود 42 درجه بوده(یعنی دقیقا دمای امروز تهران). میگفت که پنتان بنزین های جدید، برای پایین آووردن عدد اوکتان بیشتره شده و خودش توی دمای تبخیر تاثیر داره، کما اینکه بنزین های قبلی حدود 20 درجه سانتیگراد بیشتر یعنی حدود 60 درجه دمای تبخیرشون بوده. شوهر عمم پرسید که خب این خوبه یا بد، بابام میگفت که همین حدودا درسته و بنزین خوبیه. شوهر عمم قاطی کرده بود که خب ما چیکار کنیم که داریم همش پول بنزین میدیدم و توی باک نمیمونه و از این جور حرفا. من اونجا بهش گفتم که شما داری توی کوتاه مدت این پول رو پرداخت میکنی و برات زور داره، ولی در واقع در آینده نزدیک بدون اینکه تو بفهمی از جیبت برداشته میشد، میدونی چرا؟ چون آلودگی زیاد باعث ایجاد سرطان های زیاد میشه و از بس هزینه درمان سرطان سنگینه، دولت مجبوره هم رو دارو هم رو درمان یارانه بده. دولت هم منبع اصلی درآمدش مالیات و نفت هست که در واقع از جیب من داره پول میره و یکی دیگه درمان میشه. این تازه بهترین حالتش بود که خودت و یا نزدیکانت به سرطان مبتلا نشن که اونوقت هزینه ها انقدر بالاست که ممکنه حتی به درجه فقر برسیم!

تازه این فقط از بحث سرطان بود. آلودگی محیط زیست، از بین رفتن گونه های گیاهی و جانوری که خودشون یا طعمه و یا شکار برای حیوانات دیگه بودن و بهم ریختن اکوسیستم، هزینه بازیابی اکوسیستم، هزینه مبارزه با حیوانات موذی (هر موش تو تهران 120 هزار تومان) که یه روز خوراک گونه منقرض شده بودن و... که بازم همه از جیب ما میره.

مورد دیگه که واقعا منو آزار میده ریختن زباله توی خیابون هست. ما نمیفهمیم که پول ریختن این زباله ها رو خودمون میدیم. با مثال توضیح میدم:

دو سال پیش رفته بودیم تالاب انزلی، غرق در زباله بود. هر زباله ای که بگی بود، از شیشه آب معدنی تا پوست میوه! خب باشه، مگه چی میشه؟ تالاب انزلی از دو جهت دارای اهمیت هست، یکی از لحاظ زیستی و محلی برای پرندگان مهاجر و دومی درآمد افراد بومی از طریق گردشگر و بازدید کننده ها از تالاب که اولی روی دومی تاثیر داره. زباله ها مخصوصا پلاستیک ها هم غذای این پرنده ها میشن و هم دور بدنشون گیر میکنه و زندگی یا پروازشون رو مختل میکنه(توصیه به شدت اکید میکنم حتما این سخنرانی TED  رو در مورد این موضوع ببینید، زیرنویس فارسی هم داره). همچنین در اثر تابش آب به پلاستیک ها امکان آزاد شدن مواد سرطان زا بیشتر میشه و باعث از بین رفتن تدریجی حیات آبی و گیاهی و پرندگان اونجا میشه. در نتیجه همه اینها منطقه دیگه از رونق گردشگری میوفته و باعث کمبود درآمد مردم و افزایش بیکاری میشه. حالا برای جبران این ها یا نرخ های موجود میره بالا و یا هزینها های دولت برای مقابله با بیکاری و مشکلات محیط زیستی زیاد میشه که باز پولش از جیب منو تو میره. دقت کردی؟ یکی توی جاده شمال آشغال میریزه، آبهای سطحی میریزدتش به رود ها، میره میرسه تا تالاب، مشکلات مذکور ایجاد میشه و در نهایت پول از جیب من میره!

توی شهر هم همینه. استدلال اونایی که آشغال میریزن اینه که شهرداری جمع میکنه، به تو چه! یکی اگه یه بار براش توضیح بده که ببین این آشغال تو، نیازه به کسی داره که جمع کنه، اون از شهرداری حقوق میگیره، یه دورم از ما ماهیانه، بعد شهرداری این قیمت رو میکشه روی عوارض شهری و درنهایت پولشو من باید بدم، پس به من ربط داره!

میرسیم مورد سوم، پریشب دوست بابام افطار اومد خونمون و با خودش یه جعبه بزرگ شیرینی خامه ای آوورد که تقریبا میشد 25 هزار تومان قیمتش رو تخمین زد. تقریبا همیشه اینطور هست که کسی که مهمون دعوت میکنه خودش شیرینی میخره و این شیرینی دوم وبال گردن آدم میشه. چون بعد مهمونی به خودی خود غذا میمونه و یخچال اینا جا نداره، معضل اینم میاد روش. از اونور علاوه به علاقه خودم به شیرینی خامه ای، با سبک زندگی الان ما جز ضرر چیزی نداره. و مورد سوم که باید بزور بخوری تموم بشه و کلا چیز ناپایداری هست. داشتم به این فکر میکردم که خب چیکار کنیم؟ دست خالی که زشته، چی ببریم... که رسیدم به گلدون!! واقعا با همین 25تومان و حتی ارزونتر(دو تا کاکتوس کوچیک) میشه هم به خونه میزبان زیبایی داد، هم موندگار هست، هم شادابی برای اهل خوبه میاره و هم هوا رو برات تصفیه میکنه. بهتر نیست؟

چیزی که الان بحث توی ایران و دنیا داغ هست توسعه پایدار هست، و این حاصل نمیشه مگر با نگاه کردن به افق های دورتر...

توسعه پایدار

خیلی دوست دارم به جریان یه موضوع تو آینده بپیوندم و ببینم تهش چی میشه برای من و برای بقیه. توی این زمینه احتمال بالا خیلی چیزا رو نمیبینم، همونطور که در مطالب بالا ندیدم، ولی برام جذاب هست و کلی ایده جدید برام درست میکنه. دوست دارم اگر جایی از مطالب بالا رو میتونید نقد کنید حتما از روی لطف برام انجامش بدید. در آخر امیدوارم مثل شعار اصلی این بلاگ، مصداق این گفته نشم....

/تمام./

۰۶ مرداد ۹۳ ، ۰۲:۳۷ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جناب ss