نگاه به روزمره، از پنجره ای که "شاید" تا به امروز رو به ما بسته بوده است

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جامعه» ثبت شده است

جمعه, ۲ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۰۱ ب.ظ جناب ss
قبول، ولی در ازای چی؟

قبول، ولی در ازای چی؟

روزی پسر بچه ای در خیابان سکه ای یک سنتی پیدا کرد. او از پیدا کردن این پول آن هم بدون هیچ زحمتی خیلی ذوق زده شد. این تجربه باعث شدکه بقیه روزها هم با چشمهای بازسرش را به سمت پایین بگیرد. او در مدت زندگی اش 296 سکه 1 سنتی، 48 سکه 5 سنتی، 19 سکه 10 سنتی، 16 سکه 25 سنتی، 2 سکه نیم دلاری و یک اسکناس مچاله شده 1 دلاری پیدا کرد. یعنی در مجموع 13 دلار و 26 سنت. در برابر به دست آوردن این 13 دلارو 26 سنت، او زیبایی دل انگیز 31369 طلوع خورشید، درخشش 157 رنگین کمان و منظره درختان افرا درسرمی‌پاییز را از دست داد. او هیچ گاه حرکت ابر‌های سفید را بر فراز آسمان، در حالی که از شکلی به شکل دیگر در می‌آمدند، ندید. پرندگان در حال پرواز، درخشش خورشید و لبخند هزاران رهگذر، هرگز جزیی از خاطرات او نشد.

این داستان از کتاب "17 داستان کوتاه کوتاه از نویسندگان ناشناس" هست که آقای محی الدین عزیز معلم زبان فارسی دبیرستان ما اونو معرفی کرد. 

چند هفته پیش توی مترو بودم، دیدم همه سرا توی گوشیِ، اومدم بیرون و بین مردم قدم زدم دیدم خیلی ها سرشون توی گوشیه، تو خونه هر کی گوشی داره سرش تو گوشیِ، توی مهمونی ها، بین دوستا و.... 

علاوه بر طلوع و غروب و حرکت قشنگ ابرها، صلابت و زیبایی کوه ها، حرکت باد بین شاخه های درخت ها، ما چند تا لبخند روی لب مردم توی خیابون رو از دست دادیم؟ چقدر لذت هم صحبت شدن با مردمی که مثل خودمون هستن رو تلف کردیم؟ چند تا نگاه محبت آمیز به پدر و مادرو؟ چند تا فرصت صحبت توی فامیل؟ و.... و از همه مهم تر:

این همه چیز رو از دست دادیم، در ازاش چی بدست آووردیم؟

Looks Like We Have Become Slaves To Our Cell Phones

پ.ن: اگر میخواید میزان استفاده از گجت ها تون رو بدونید، از این سرویس ها استفاده کنید، احتمالا مثل من چند دقیقه قفل میکنید! QualityTime، RescueTime و Moment

پ.ن2: اینا هم عکسای جالبیه، شبیه عکس بالا

۰۲ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۰۱ ۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
جناب ss

دروغ عادیه، نه؟!

چرا انقدر دروغ توی جامعه ما زیاد شده؟ چرا همش سره بقیه و خودمون داریم کلاه میذاریم؟ بیخیالِ ادامه مطلب بشید و حداقل خودتون حداقل یه دقیقه فکر کنید، لطفاً!

چیزی که خیلی ذهنمو مشغول کرده اینه که حد و مرز دروغ چیه؟ از چند نفری شنیدم که ما وقتی دروغ میگیم که برامون یه فایده ای داشته باشه یا اگه نگیم برامون دردسر و هزینه-که الزاما هم مادی نیست – داره. فرض ما در کل مطلب یه آدمیه که مَشاعرش درسته و توانایی فکر کردن داره. با این فرض اگه کسی دروغ بگه و هیچ منطقی و یا سود و دفع ضرری پشتش نباشه، مثلا برای خنده و مسخره بازی و یا هر چیز دیگه خب خیلی مشکل داره. و متاسفانه، متاسفانه خیلی هامون توی این مرحله هستیم. تست خوبیه برای خودشناسی. مثلا بار‌ها اتفاق افتاده یارو نیومده سره کلاس و بعدش دوستشو میبینه و یارو برای اینکه یه خنده الکی که هیچ شادی پشتش نیست میگه استاد حاضر غایب کرد و یا کوییز گرفت که خیلی براش مهمه و بعد که طرف میزنه تو سرش میگه شوخی کردم. آخه یکی نیست بگه علاوه بر اینکه شوخی نکردی-چون نه من حال کردم نه خودت اونقدر حال کردی- یه دروغ هم گفتی. دقیقا مثه آفتابه دزدیه، که دزدیتُ کردی ولی چیزی نصیبت نشده. یا یارو رفیقش نیومده سره کلاس براش حاضری میزنه، حالا چه بنویسه تو برگه، چه چون استاد سرشو نمیاره بالا الکی بگه حاضر. اسمه این مرام نیست. واقعا این جمله خیلی کاربردیه: “بدبخت کسیه که آخرت خودشو برای دنیای یکی دیگه از بین ببره”

همیشه دروغ گفتنی نیست، یه موقع باید یه چیزی که میدونی بگی و نمیگی، یه موقع ریا میکنی که خودش به نظرم یه جور دروغ عملیه، و یا سره هم دیگه کلاه گذاشتن. الان که بحثشم داغه. اکثرا میگن چون مسئولین کشور دارن هی دروغ سره هم میکنن و از رسانه هاشون تا عملشون، از بزرگترین شون تا دون پایه شون همه دارن دروغ میگن و سرمون کلاه میذارن اگه ما نذاریم عقب میوفتیم. آخه تو چی عقب میوفتی؟ تو ناله و نفرین مردمو برای خودت خریدن؟ تو گناه؟ تو فحش خوردن؟ آخه این چه سیستم لعنتیه که مبنای کارای ما شده “امر به منکر و نهی از معروف.” چه دینداری چه نداری آخه مگه انصاف نداری؟ جان هر کی دوست دارین توی دروغ و اینجور چیزا چشم و هم چشمی نکنین.

طرف میره میشینه تو تاکسی. موقع پیاده شدن 1000 تومان میده و منتظره که یارو 50 تومانشو برگردونه. یهو راننده میگه گرون شده. در حالیکه صبح همون 950 تومان بوده.  این از رانندمون. برعکسشم هست. سواره ماشینی میشی که یارو مسیرش از اینجا نیست و گذری مسافر زده و از قیمت خبر نداره. تو همون هزاری رو میدی و طرف 100 برمیگردونه. میگی بهش کرایه 950 تومانه؟ یا مثلا اگه کرایه 1050 تومانه تو بهش هزار میدی یا 1100؟

جامعه مگه چیه؟ چیزیه به غیر از منو تو؟ تو درستشو انجام بده، تذکرم به دوستات بده-البته با قول لَیِن- شاید از همین نصیحت دوستانه چند نفر اصلاحی هر چند کوچیک توی کاراشون بکنن.

میدونین ریشه این مشکلات چیه؟ دلیله فرعیش اینه که عادی شدن برای ما. نمیفهمیم داریم دروغ میگیم و یا هر معضل اخلاقی دیگه!

و دلیل اصلی اینه که موضوع مرگِ برای ما حل نشده اصلا. قبول نداریم که میمیریم .اگه یه لحظه یادمون بیاد که ممکنه تا 5 دقیقه دیگه بمیریم، دوباره همینجوری هستیم که الانیم؟ دهنمون چاک و بست نداره؟ چشممون هر چی نگاه میکنه؟ زبونمون به ذکر نمیوفته؟ نماز و روزمون قضا میشه؟ یا اگه داریم ادا نمیکنیم؟ و هزار چیز دیگه.

یه خواهشی از خودم و از شما ;حداقل یه روز با هر وسیله ای که میتونید از ریمایندر گوشی تا علامت روی دست و هر چیز دیگه که خودتون میدونین برای خودمون علامت بذاریم که هر وقت دیدیم بگیم من فقط  5 دقیقه دیگه زندم. اگه کردین و اثر خوبی داشت بیاین اینجا کامنت بذارین و بگین.

پ.ن:ا تامرون الناس بالبر و تنسون انفسکم؟؟!

۰۸ تیر ۹۲ ، ۱۴:۱۹ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جناب ss