نگاه به روزمره، از پنجره ای که "شاید" تا به امروز رو به ما بسته بوده است

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غفلت» ثبت شده است

بی پروا بگم، میترسم!

    کلی آهنگ، کتاب و فیلم و عکس جالب آماد کرده بودم که روی وبلاگ باهاتون به اشتراک بذارم اما نشد چون ترسیدم. رک و راست بهت بگم که میترسم، وقتی یه چیزی به شما بدم من مسئول اون هستم که شمارو باهاش آشنا کردم و از این مسئولین میترسم. راجع به چیزای خاصی حرف نمیزنم، هر چیزی. میترسم  وقتی در حال گوش کردن آهنگیه که من بهش دادم و فیلم به سفارش من میبینه میتونسته کار مفید تری بکنه، یا مثلا اگه این نبوده از روی بیکاری ممکن بوده یاد خدا بیوفته و میترسم از اینکه این فرصتو از بقیه بگیرم.حالا عکس العمل طرف چه غفلت باشه، چه کاره بد، چه کار بیهوده. 

    من به قدر خودم گناه و اشتباه دارم و نمیخام برام توسط بقیه مشکل ایجاد بشه. حوصله به دوش کشیدن اشتباه بقیه رو ندارم. از اینکه من یه حرف بزنم و طرف توی فانتزیش یه چیز بد برداشت کنه، میترسم چون باید جواب پس بدم.شمایی که منو میشناسین میدونین که من عاشق اشتراک اطلاعاتم و کافیه بفهمم طرفم نمیدونه یه چیزی رو، بمبارونش میکنم و دوست دارم اطلاعاتمو رایگان در اختیار بقیه قرار بدم  که این اخلاقم با این منطقم خیلی وقتا تو روی هم وایمیستن و من زجر میکشم. و صبر میکنم به همون معنای گیاه بدمزه، عذابم میده ولی خب انگار چاره ای نیست. شاید بگین داره زیاده روی میکنه و همش تخیله ولی متاسفانه اینو وقتی فهمیدم که دیدم داره اتفاق میوفته. وقتی عکس العمل در قبال چیزایی که به بقیه دادم رو دیدم و برداشتی که ازشون شد واقعا کف کردم. یه موقع فکر میکنم که من در مورد وبلاگ مسئول نیستم چون کسی که اومده خونده و اشتباه کرده مسئوله و من مجبورش نکردم، اما بعدش میگم که اگه این نبود که نمیتونست بخونه پس مسئولم. فرقی نداره من یه چیز رو مستقیم بهت بگم یا بهت بدم و یا اینکه غیر مستقیم از حرفام و کارام برداشت بشه، چون  از من به تو یه چیزی رسیده. حتی شده وقتی یه تورنت دانلود کردم و مراما باید seed بکنم چون یکی هم برای من اینکارو کرده، اول باید مطمئن بشم که توش چیه بعد انجام بدم.

    چند وقتیه دارم روی این داستان کار میکنم. البته از دستم در میره اما سعی ام رو دارم میکنم. در کنار اون دارم سعی میکنم از این ایمیل های شایعه و اینا رو پخش نکنم، جک برای کسی نفرستم و اگه برام فرستادن برا کسی نخونم، مطالبو با منبعشون بگم و از این جور کارا. خیلی در مورد لینکی که به اشتراک میذارم فک میکنم تا محتوای دو پهلو نداشته باشه. جالبتر از اون از این ترسم میترسم که یه وقت میتونستم یه حرفیو بزنم که من فک میکردم ضررش بیشتره ولی برا یکی نفعش بیشتر بوده و اینجاست که رسما هنگ میکنم. توی یکی از داستانهای مستور بود، یکی از شخصیت ها حرفی زد که حرف دل منم بود "اگر کسی روزی حداقل یه بار گریه نکنه دیوونه اس" و الان میفهمم که قطعا همینطوره و ما نیز دیووانه ایم و چون همه دیووانه هستن ما نمیفهمیم چون یعرف الاشیا بالاضدادها نقطه

۲۱ تیر ۹۲ ، ۰۲:۲۹ ۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جناب ss

ماه رمضونی خلاصه

برای هر چیزی باید یه مقدمه چینی کرد. میخای کنکور قبول شی؟ ازقبل. کار پیدا کنی؟ رزومه از قبل. زن بگیری؟ کنترل روابط از قبل. میخای نماز بخونی؟ توجه از قبل

چرا ماه رمضون از قبل نه؟ شاید نمیدونیم. شاید فراموش کردیم. شاید نمیخایم یادمون بیاد چون سخته. این مورد آخر محتمل ترین جواب ممکنه. چیزی که باید براش تلاش کنی سخته. البته اگر خوب انجامش بدی تهش شیرینه شدید.

یکی یه حرف قشنگی زد. مارو به یه ظرف تشبیه کرد. گفت رجب ماه استغفاره، جایی که باید ظرفو بشوری و تمیز کنی. شعبان ماه گسترش ظرفه، باید بزرگش کنی از طریق کسایی که خدا مامورشون کرده تو رو گسترش بدن یعنی معصومین(ع) و مامور این کار در زمان ما حضرت صاحب الزمان. رمضان هم ماهه پر کردن ظرفه و درشو محکم بستن و ذخیره برای یه سال.

ما که نه ظرف تمیز کردیم نه گسترشش دادیم. حالا چیزی که توش پره رو که نمیشه پر کرد! اونم با چیزای متضاد. البته خوبیش اینه میشه هنوزم این کارارو کرد. کافیه یه دعای ابوحمزه بخونیم. دعا به معنای کلمه ها. ینی بخونیم، خوندن از ته دل. دعا از این قشنگتر ندیدم. یه جاهاییش اصلا دیوانت میکنه. میخای بزنی خودتو از سره ذوق. شایدم از سره خجالت. فقط همین. این دعا رو بخونین بقیه اش توی همونه نه اینجا. یاعلی!

۰۶ تیر ۹۲ ، ۱۵:۲۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جناب ss