نگاه به روزمره، از پنجره ای که "شاید" تا به امروز رو به ما بسته بوده است

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امر به معروف» ثبت شده است

چهارشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۲، ۱۲:۵۵ ب.ظ جناب ss
از کنار مسائل کوچیک ساده نگذرید-1

از کنار مسائل کوچیک ساده نگذرید-1

استاد درس پی ما یه پروژه اختیاری برای ترجمه کتابی که داره ترجمه میکنه داده و در ازای ترجمه و تایپ و ایناش 1 نمره میده. ولی خب سر کلاس چند بار گفت هدف من این نیست که برین بدین یکی دیگه ترجمه و حتی تایپ بکنه، در واقع میخواد علاوه بر اینکه کار خودش راه بیوفته، یه مزیتی هم به بچه‌ها برسونه.

حالا اینا رو برای چی گفتم؟ دیشب یکی از بچه ها اس داد که توی سال پایینی و یا بالایی‌ها که کسی رو میشناسی که با قیمت منصفانه ترجمه منو اوکی کنه؟ منم بهش گفتم که میشناسم ولی استاد گفته که به "ترجمه تو" قرار نمره بده و نه به "ترجمه"و این کار درستی نیست. بعد اون پرسید که مگه اون میفهمه که من ترجمه کردم یا نه؟ من هم این دیالوگ بینظیر از جدایی نادر از سیمین رو براش فرستادم:

نادر: ایشون یه دلیل برای من بیاره چرا باید تو این موقعیت پا شیم بریم خارج؟

سیمین: تو یه دلیل بیار چرا باید بمونیم؟

نادر: من هزار تا دلیل برات میارم.

سیمین: یکی‌شو بگو.

نادر: یکی‌ش پدرم. من پدرمو نمی‌تونم ول کنم، بازم بگم!

سیمین: ولی زنتو می‌تونی ول کنی!

نادر: من کی تو رو ول کردم؟ تو منو کشوندی دادگاه، تو برای من دادخواست طلاق فرستادی.

سیمین: اون می‌فهمه که تو پسرشی؟

 نادر: من که می‌فهمم اون پدرمه!

از ویکی گفتاورد 

بعدش بهش گفتم: اینم مثل همونه، تو خودت که میفهمی اون به "ترجمه تو" نمره میده... خلاصه انگار طرف با حرف من قانع نشد و گفت حالا یکی با انصاف معرفی کن و هیچ بازخوردی به حرف من نداد. منم صریح بهش گفتم که بهت معرفی نمیکنمش.

امروز هم با امیر داشتم بحث میکردم سره این داستان. اون اعتقادش این بود که استاد میخواد کتابش ترجمه بشه و کاری نداره به این حرفا، ولی خب این حرفش قابل قبول نیست چون خودش چند بار تاکیدکرد که خودتون ترجمه و تایپ کنید. بعد گفت که اگه اینجوری هست که کپ زدن تمرین هم همینه، که خودت(من) هم کپ میزنی. من حرفش رو 100% قبول دارم. این کار اشتباهیه. یکی از دوستام هست که واقعا به دلیل اینکه کپ زدن مشکل داره همه تمریناشو حتی توی خستگی زیاد هم خودش حل میکنه. ولی بحث اینجاس که اون کار اشتباه، ولی آیا این اشتباهی که من کردم مجوز اشتباه بعدی رو به من میده یا نه؟ یا اینکه باید اونو درست کنم؟ همونطور که قبلا توی پست دروغ عادیه نه؟ گفته بودم نباید از جهل آدما برای منافع شخصی سوء استفاده کرد. واقعا همین یه جمله کلید همه مشکلات هست:

اون نمیفهمه ولی من که میفهمم!!

بعد گفت که ما که پیغمبر زاده نیستیم. مشکل اصلی من دقیقا همین جاست. چرا دیدگاه 0 و 1 حاکم شده بر جامعه ما(شاید جهانی باشه، ولی من فعلا از ایران خبر دارم)، یا باید خوب بود یا باید بد. واگر بدی کار خوب بتونه بکنه پسندیده نیست و اگر خوبی کار بدی بکنه دهنش رو صاف میکنیم. من مطمئنم نسبت به شناختی که از خودم دارم بده هستم و تعارفم با کسی ندارم. ولی نمیدونم چرا وقتی میخوام یه کار درست انجام بدم انقد در مقابلش موضع گرفته میشه! توی پست بعدی درباره حذف پزشکی  و داستان هایی که پیش اومد براتون میگم. اونجام دقیقا اینجوری شد. ببینید، من آدم اخلاق مداری نیستم، ولی دارم تلاش خودمو میکنم، تو هر ده تا شاید بتونم جلوی یکیشو بگیرم ولی خب جلوی یکیشو میگیرم. بابا کسی یه شبه به عرش نرسیده و پیغمبر زاده نشده،برای بالا رفتن از نردبون باید پا رو گذاشت رو پله اول. اصلا این مورد که گفتم بهانه ای بود که فقط بگم اشتباهای کوچیک برای ما عادی شده، یادمون رفته که اینا اشتباهه، چیزای کوچیکی هست که از کنارشون نباید ساده گذشت. نفس انسان ذاتا فراموش کاره و همه پیامبرا و امام ها هم که اومدن، قصدشون یادآوری فطرت ما بوده. لطفا به هم یادآوری کنید مسائل کوچیک رو، حتی اگر گوش نکرد... فقط یه مشکل اضافه برای کسی که این موضوع رو شنیده ایجاد میشه اونم اتمام حجت هست، یعنی اگر کسی چه این دنیا چه اون دنیا بهش گیر بده نمیتونه بگه نمیدونستم. 

دوباره میگم، هدفم از نوشتن پست همونطور که گفتم اینه، لطفا از کنار مسائل کوچیک ساده نگذرید...

۱۷ مهر ۹۲ ، ۱۲:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جناب ss

دروغ عادیه، نه؟!

چرا انقدر دروغ توی جامعه ما زیاد شده؟ چرا همش سره بقیه و خودمون داریم کلاه میذاریم؟ بیخیالِ ادامه مطلب بشید و حداقل خودتون حداقل یه دقیقه فکر کنید، لطفاً!

چیزی که خیلی ذهنمو مشغول کرده اینه که حد و مرز دروغ چیه؟ از چند نفری شنیدم که ما وقتی دروغ میگیم که برامون یه فایده ای داشته باشه یا اگه نگیم برامون دردسر و هزینه-که الزاما هم مادی نیست – داره. فرض ما در کل مطلب یه آدمیه که مَشاعرش درسته و توانایی فکر کردن داره. با این فرض اگه کسی دروغ بگه و هیچ منطقی و یا سود و دفع ضرری پشتش نباشه، مثلا برای خنده و مسخره بازی و یا هر چیز دیگه خب خیلی مشکل داره. و متاسفانه، متاسفانه خیلی هامون توی این مرحله هستیم. تست خوبیه برای خودشناسی. مثلا بار‌ها اتفاق افتاده یارو نیومده سره کلاس و بعدش دوستشو میبینه و یارو برای اینکه یه خنده الکی که هیچ شادی پشتش نیست میگه استاد حاضر غایب کرد و یا کوییز گرفت که خیلی براش مهمه و بعد که طرف میزنه تو سرش میگه شوخی کردم. آخه یکی نیست بگه علاوه بر اینکه شوخی نکردی-چون نه من حال کردم نه خودت اونقدر حال کردی- یه دروغ هم گفتی. دقیقا مثه آفتابه دزدیه، که دزدیتُ کردی ولی چیزی نصیبت نشده. یا یارو رفیقش نیومده سره کلاس براش حاضری میزنه، حالا چه بنویسه تو برگه، چه چون استاد سرشو نمیاره بالا الکی بگه حاضر. اسمه این مرام نیست. واقعا این جمله خیلی کاربردیه: “بدبخت کسیه که آخرت خودشو برای دنیای یکی دیگه از بین ببره”

همیشه دروغ گفتنی نیست، یه موقع باید یه چیزی که میدونی بگی و نمیگی، یه موقع ریا میکنی که خودش به نظرم یه جور دروغ عملیه، و یا سره هم دیگه کلاه گذاشتن. الان که بحثشم داغه. اکثرا میگن چون مسئولین کشور دارن هی دروغ سره هم میکنن و از رسانه هاشون تا عملشون، از بزرگترین شون تا دون پایه شون همه دارن دروغ میگن و سرمون کلاه میذارن اگه ما نذاریم عقب میوفتیم. آخه تو چی عقب میوفتی؟ تو ناله و نفرین مردمو برای خودت خریدن؟ تو گناه؟ تو فحش خوردن؟ آخه این چه سیستم لعنتیه که مبنای کارای ما شده “امر به منکر و نهی از معروف.” چه دینداری چه نداری آخه مگه انصاف نداری؟ جان هر کی دوست دارین توی دروغ و اینجور چیزا چشم و هم چشمی نکنین.

طرف میره میشینه تو تاکسی. موقع پیاده شدن 1000 تومان میده و منتظره که یارو 50 تومانشو برگردونه. یهو راننده میگه گرون شده. در حالیکه صبح همون 950 تومان بوده.  این از رانندمون. برعکسشم هست. سواره ماشینی میشی که یارو مسیرش از اینجا نیست و گذری مسافر زده و از قیمت خبر نداره. تو همون هزاری رو میدی و طرف 100 برمیگردونه. میگی بهش کرایه 950 تومانه؟ یا مثلا اگه کرایه 1050 تومانه تو بهش هزار میدی یا 1100؟

جامعه مگه چیه؟ چیزیه به غیر از منو تو؟ تو درستشو انجام بده، تذکرم به دوستات بده-البته با قول لَیِن- شاید از همین نصیحت دوستانه چند نفر اصلاحی هر چند کوچیک توی کاراشون بکنن.

میدونین ریشه این مشکلات چیه؟ دلیله فرعیش اینه که عادی شدن برای ما. نمیفهمیم داریم دروغ میگیم و یا هر معضل اخلاقی دیگه!

و دلیل اصلی اینه که موضوع مرگِ برای ما حل نشده اصلا. قبول نداریم که میمیریم .اگه یه لحظه یادمون بیاد که ممکنه تا 5 دقیقه دیگه بمیریم، دوباره همینجوری هستیم که الانیم؟ دهنمون چاک و بست نداره؟ چشممون هر چی نگاه میکنه؟ زبونمون به ذکر نمیوفته؟ نماز و روزمون قضا میشه؟ یا اگه داریم ادا نمیکنیم؟ و هزار چیز دیگه.

یه خواهشی از خودم و از شما ;حداقل یه روز با هر وسیله ای که میتونید از ریمایندر گوشی تا علامت روی دست و هر چیز دیگه که خودتون میدونین برای خودمون علامت بذاریم که هر وقت دیدیم بگیم من فقط  5 دقیقه دیگه زندم. اگه کردین و اثر خوبی داشت بیاین اینجا کامنت بذارین و بگین.

پ.ن:ا تامرون الناس بالبر و تنسون انفسکم؟؟!

۰۸ تیر ۹۲ ، ۱۴:۱۹ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جناب ss