نگاه به روزمره، از پنجره ای که "شاید" تا به امروز رو به ما بسته بوده است

۱۲ مطلب با موضوع «آذرین درونی» ثبت شده است

سه شنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۰۰ ب.ظ جناب ss
من "پریودم" یا قرمزی که "سبز" است

من "پریودم" یا قرمزی که "سبز" است

یه حالت نعشگی بهم دست میده، به حس بینظیر. تو این مدت کسی نباید باهام حرف بزنه، موتور ذهنم روشن میشه و تمام مسایل رو تند تند تکرار و بررسی میکنه، دیالوگ های تمام شده یا ناتمام قبلی رو ادامه میده و با افراد صحبت میکنه. نمیخام کسی بیاد جلوم چون چیزایی که قرار بوده از طرف فراموش کنم رو یادم میاد و اگر در این بین چیزی بگه متاسفانه ترور میشه.

بچه ها بهم میگین پریود میشی، راس میگن. فقط اونا پریود رو از دیدگاه تخریب میگن چون تو ذهنشون پریود یه چیز بده، منم میگم پریود میشم ولی چون پریود رو یه عامل بسیار مبارک میدونم و بهش افتخار میکنم.

یادمه بهم گفت که معلم پرورشیشون میگفته هر وقت پریود شدید برا خودتون جایزه بخرید، چون اتفاق بسیار مبارکیه... راس میگه! نسل ما با همین پریود داره میره جلو. منم هینم... ببین من باید یه مسیری رو برم و یه کارایی رو بکنم، وقتی نکنم و جاش یه کارای دیگه رو بکنم "پی ام اس" شروع میشه، ولی برام قابل حس نیست. انقدر باید بگذره تا گند کاریام انباشته بشه تا یهو ببینم پریود ذهنی شدم. معمولا این قضیه با تشر یکی بهم شروع میشه. وقتی شروع میشه از همه چی فاصله میگیرم، حتی از زمین، چون باید ببینم که چیکارا کردم تا الان. اینجاس اون چیزایی که ولشون کردم رو میبینم و از افراد میخام ازم دور بشن. ممکنه یهو جملاتی تحکمی به افراد بفرستم و ازشون یه درخواست بکنم که مثلا دیگه فلان چیزو نگو یا فلان کار رو بکن. 

تنها چیزی که توی این مرحله کمکم میکنه گریه اس. چون دیگه رسما تحمل این همه فکر رو ندارم و واکنش بدنم اینه! گریه که میکنم راه رو دوباره میبینم، این اشک ها مثل ابپاش شیشه شور ماشین عمل میکنه و پیرودم کار شیشه پاک کن رو. پریود بهم میگه که زنده ام هنوز و راه ادامه داره. همین که اینو میفهمم خوشحال میشم و ادامه میدم، اگر این نبود، من نبودم! من یعنی اینی که الان هستم. شاید بگم از بهترین نعماته برام این موضوع. سخته برام ولی عاشقشم!

توصیه: در این دوران برای آرامش خودتون به من گیر ندید!این فرآیند ممکنه از چند ساعت تا چند روز طول بکشه.

از پریود نترسید، همیشه عامل مبارکی است، په فیزیولوژیکی، چه ذهنی... کلمه ای که برای ما تابو هست ولی نباید باشه، چون شناختش به ما کمک میکنه بهتر باشیم. سختی داره، اذیت داره ولی در کل خوبه..

سه تا مطلبم میذارم براتون که بخونید، الان پریودم و حوصله حرف زدن بیشتر رو ندارم:

خیلی بد توضیح دادم، خیلی! دوست داشتم وقتی این پست رو مینویسم، بیشتر در موردش و راه های شناخت اون صحبت کنم، شاید بعدا بروزرسانی بشه این پست. غلط های املایی-نگارشی هم از قصد درست نشده جهت حفظ فضای نویسنده /تمام./

۱۹ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۰۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جناب ss
دوشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۳، ۱۰:۵۸ ب.ظ جناب ss
دیالوگ 1: من زن‌ها رو بیشتر از کالا‌ها دوست دارم!

دیالوگ 1: من زن‌ها رو بیشتر از کالا‌ها دوست دارم!

- میخام هارد بخرم. باید برم چهارراه ولیعصر!

+ چرا از دیجی کالا نمیخری؟

- چون امروز صبح زنگ زدم پرسیدم از مغازه، دیجی کالا 20 هزار تومن گرون تر میداد...

+ به نظر منم گرون میده..

- میای بریم؟ تنها حوصله ام نمیشه!

+ آره... پایم...

.

.

.

+ من سر گوشیم 200 هزار تومن تخفیف گرفتم...

- نه بابا... چجوری؟ به منم یاد بده خب!

+ کاری نداره... ابتدا ریمل بخر، مهربون باش و بخند.

- پس حتما باید بیای بریم با هم برام تخفیف بگیری!

+ میام

... یکم فکر کردم...

- نه! نمیخاد بیای، تخفیف نمیخام چون ارزش تو بیشتر از این حرفاس که تورو (عزت نفست رو) جای یه کالا باهاش معاوضه کنم!

۲۵ اسفند ۹۳ ، ۲۲:۵۸ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جناب ss
شنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۳، ۱۲:۴۸ ق.ظ جناب ss
فقط پنج دقیقه!

فقط پنج دقیقه!

چند روز دیگه تولد امام رضا (ع) هستش. به فکرم رسید یه کاری رو شروع کنیم... زیارت از راه دور، چون بُعد منزل نبود در سفر روحانی...

این عادت رو از استاد اخلاقم دارم که حتی وقتی میخای از راه دور زیارت کنی، اول وایسا... تمرکز کن و خودتو جلوی هر دری از حرم که بیشتر ازش خاطره داری تصور کن... و بعد اذن دخول رو بخون.

فهرست مفاتیح الجنان

اذن دخول حرم های شریفه

اولش صلوات خاصه امام رضا، بعدش به نظرم زیارت مختصر خیلی مناسبه، چون هم کوتاه هست و هم پربار. یه دور هر چی باید باشی رو مرور میکنی باهاش. هر کس هر چی دوست داره بخونه...

زیارت مختصر امام رضا

در آخر هم زیارت وداع رو میخونی و از خدا میخای که این آخرین زیارتت نباشه، چه حقیقی، چه مجازی!

من خودم این روش رو خیلی خیلی خیلی بیشتر از زنگ زدن به حرم و گرفتن گوشی سمت ضریح و درد و دل دوست دارم... به نظرم این واقعی تره، بعدش اگر حالش بیاد یه درد و دل هم میکنی سبک میشی. و کل این پروسه.... شاید 5 دقیقه!

پی نوشت: استفاده از ماژیک هایلایت در مفاتیح توصیه میشه، مخصوصا قسمت فهرست! من که اعمالی که حالشو دارم تو شبای قدر انجام بدم هم هایلایت کردم، همچنین کارای آسون ماه های رجب و شعبان و رمضان :)

۱۵ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۴۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
جناب ss

از کنار مسائل کوچیک ساده نگذرید-2

امروز صبح کلی منتظر تاکسی شدم تا اینکه بالاخره یکی اومد، من چن بار گفتم مترو و راننده وایساد و من هم سوار شدم. تا نشستم اولین چیزی که نظرمو جلب کرد کلی عروسک با مزه و چن تا ماشین دکوری روی داشبورد بود و جالبتر از همه تابلو ناشنوا. تازه فهمیدم که راننده ناشنواست. یه جوون سی و چند ساله ی خوشرو. 500 متری که رفتیم من اومدم کرایه رو حساب کنم، 1200 تومان دادم که نرخش بود، طرف هی با اشاره یه چیز میگفت من نمیفهمیدم، بعد به قدر 500 تومان برداشت و بقیه شو داد. تازه اینجا جوفتlون فهمیدیم که مسیر این عزیز یه جا دیگه بوده و من اشتباه سوار شدم، برا همین یکم جلوتر پیاده شدم. موقع بیرون اومدن که خداحافظی کردیم حس کردم یه مقدار شرمنده شده بود و این موضوع اذیتم کرد، ولی هنوزم یه لبخند رو لبش بود. رفت و یه بوق هم زد برام ولی من انگار روحم جا مونده تو تاکسی، یه حس خیلی قشنگ و یه عالمه فکر تو ذهنم. به جای چارتار گوش دادن تصمیم گرفتم کتاب بخونم. کتاب پیله و پروانه که راجع به شخصیتی هست که فلج کامل شده و فقط پلک چشم چپش  تکون میخوره و با سیستم الفبایی خاصی که درست کرده یه کتاب به کمک ملاقات کننده هاش نوشته رو گرفتم دستم ولی تا برسم دانشگاه همه فکرم مشغول این ماجراها بود که ما واقعا چقدر بی توجهی به یه سری نعمت هایی که داریم، سلامتی، پدر و مادر، دوست خوب و... 
نیم ساعت از وقت کلاس گذشته بود. به چراغ قرمز رسیدم وایسادم که چراغ عابر سبز بشه. داشتم به خودم می‌گفتم چرا نمیری؟ بعد گفتم 30 ثانیه بیشتر نیست و من روزانه چقدر وقت تلف میکنم و این سی ثانیه میخاد برای من چیکار کنه؟ من که سی دقیقه دیر کردم سی ثانبه هم روش. ارزش اینو نداره که با یه بی احتیاطی بیام هم خودمو به خطر و دردسر بندازم و هم راننده رو. 
یه سری مسایل کوچیک میتونه دید آدم رو به زندگی متحول کنه. از کنار چیزای کوچیک ساده رد نشید که چیزای کوچیک مثل چسب بین ابعاد دیگه شخصیت شماست. اگر چسبی نباشه یا خوب کارشو انجام نده اتصال بین ابعاد مختلف شخصیتی شما برقرار نمیشه و نتیجه این میشه که  نباید انتظار زیادی از خودتون داشته باشین. شخصیت مارو همین روزمره و چیزایی که اصلن به چشم نمیان میسازن... باور کنین!

۱۴ اسفند ۹۲ ، ۱۲:۱۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جناب ss
چهارشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۲، ۰۳:۲۰ ب.ظ جناب ss
گاهی ننوشتن سخت تره...

گاهی ننوشتن سخت تره...

مشغول کنکور ارشد هستم و سرم قاعدتا شلوغه، ولی محرم از اون چیزایی هست که واقعا نمیشه ازش ننوشت. کل بهونه نوشتن این پست یه کلیپ صوتی بود که من خیلی دوستش دارم. موضوعش راجع به حضرت اباالفضله.. کلا ایشون برای من یه جور دیگه اس، اصلا اسمش که میاد توی حرفای معمولی هم دلم یه جوری میشه. نمیدونم چی شد که ایشون برای من اینجوری شد، چرا کس دیگه نشد، نمیدونم!

یه روضه معروفی هست میخونن که یکی میرسه خدمت حضرت حجت و آخر کار موقع خداحافظی میپرسه که شما رو دوباره کجا ببینم، حضرت میگن روز عرفه توی صحرای عرفات توی خیمه ای که روضه عموم عباس خونده میشه. من خودم یه برداشت از این موضوع دارم و کاری به درستی  و غلطی اش ندارم اونم اینه که حضرت داره اشاره میکنه که ببیند مردم! من یکی مثل عباس میخوام بین شما...

شاید یه دلیلی که من احساس نزدیکی میکنم با حضرت اباالفضل اینه که امام معصوم نیست و یه جورایی برای من قابل دسترس تر و اسوه تر هست. رفتار صحیح در مورد امام زمان خودش رو به بهترین شکل عرضه میکنه که شدیدا، شدیدا، شدیدا توی این زمینه من تو خودم احساس خلا و کمبود دارم. سیستم ادب و احترامی که به امام و اهل بیت و بقیه اهل کاروان میذاره خیلی برام جالبه.

مرسومه دهه اول محرم آدما با خودشون کلی قرار مدار میذارن که فلان کارو نکنم، فلان کارو بکنم و از اینجور حرفا. ولی به دلایل مختلف که یکی از مهمتریناش اینه که یهو میخوای کلی چیز رو عوض کنی و این نیازمند پروسه هست و زمانبر هستش کارت پیش نمیره و جز حسرت و اعصاب خوردی توی سال های بعد برات چیزی نداره. عهد کن این محرم صفر فقط یکی، فقط یکی از چیزایی که میخوای رو عملی کنی.. فرق محرم با بقیه ماه ها سیستم کاتالیزور بودنش هست، سریع بهت جواب میده ولی خب واکنش همواره به ماده اولیه نیاز داره و مشکل ما توی فراهم کردن ماده اولیه هست وگرنه کاتالیزور و انرژی اولیه موجوده...

شاه بیتی توی کلیپی که گفتم و براتون گذاشتم که دانلود کنین هست که دیوونه ام کرده:

مزارت عشق را بی تاب کرده... فلک را بنده سرداب کرده...

گواهی میدهد این قبر کوچک، که مردی را، که مردی را، که مردی را، خجالت آب کرده...

اولش قصد داشتم فقط یه ایمیل بزنم به بچه ها و این کلیپ رو با این عکس بفرستم براشون ولی گفتم که شاید اینجوری بهتر باشه. چند تا چیز خوب که خودم دوستشون دارم براتون لینک میذارم. دوست دارم شما هم اگه چیزی رو دوست داشتید لینکشو توی نظرات بذارید.

مجموعه روضه های سید محمد کوثری که مداح خمینی بوده، صداش بینهایت گرمه و دوست داشتنی.

بحر طویل حمیدرضا برقعی که میتونید کلیپ صوتی اش رو دانلود بکنید.

به امید این روز...

چیزی یادم بیاد براتون یا پست رو آپدیت میکنم یا توی کامنت ها لینک میدم. اگه یاد ما افتادین یه دعایی بکنین...یاعلی!

۱۵ آبان ۹۲ ، ۱۵:۲۰ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جناب ss
دوشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۲، ۰۸:۳۰ ب.ظ جناب ss
فال قهوه

فال قهوه

     دیشب مامانم دو تا فنجون قهوه درست کرده بود که خیلی با استاندارد ها تفاوت داشت، البته تقصیری نداشت، نه مدل خاصی بلد نبود که درستش کنه، نه آسیاب خاصی داشت که با توجه به قهوه آسیابش کنه و نه اینکه بدونه چقد آب بزنه و آبش باید تو چه دمایی باشه. خب همه اینا با یه قهوه رو قهوه میکنه اما حرف من چیزی دیگه هستش. بعدش فال قهوه گرفتیم. حدود 5 سال پیش دوبار پیش زندایی مامانم نشسته بودم و اون موقع یاد گرفته بودم که چی نماد چیه و از این جور حرفا. البته دیشب فقط یادم بود که نقطه سفید نماد یه خبره. قاعدتا هیچ اعتقادی به فال قهوه ندارم ولی خب نتایجش جالبه. مثلا توی مجلسی که بودیم دخترخاله مامانم که حامله بود توی نعلبکیش یه پسر بچه افتاده بود و این جالب بود از نظرم، چون یه ماه بعدش پسر زایید :)

     دنبال این نبودم که یادم بیاد چی به چیه، میتونستم برم یه گوگل کنم و یادم بیاد، اما ترجیح دادم بشینم و بهش نگاه کنم و از تخیلم استفاده کنم ببینم چیا از توش درمیاد. خیلی حال میده آدم از هیچی بشینه یه چیزی بسازه، این که قوه خیالتو آزاد کنی و بذاری بره و تو دنبالش بدویی خیلی از نظر من باحاله و حس رضایت از خویشتن منو ارضا میکنه! توی این کنکاشت به یه آدم که رو صندلی نشته بود، یه آدم در حال رقص و سماع و یه گربه دیدم.

     پیشنهاد میکنم چند وقت یه بار اینو تجربه کنید، اگرم قهوه دمه دستتون نیست یا حال ندارید برید درست کنید با ابرای تو آسمون و حتی خیلی شاختر با ستاره ها که دیگه حداقل توی تهرون نمی بینیمشون تخیل کنید. همه این صورت فلکی ها همینجوری ساخته شده دیگه، یکی یه چیزی ول داده، بعد در نظر دیگران خودشو بدست آورده معروف شده، به همین سادگی!

پ.ن: اگه میخاین بیشتر در مورد قهوه و آداب درست کردن و خوردنش و حتی راجع به کافی شاپ ها بیشتر بدونین یه سر به آیکافی بزنین. تو نوشته قبلی نوشته بودم که ما تو وب فارسی کاره جدید و عجیب کم میکنیم، منظورم چیزی در این حد و حدود بود، نه از این سایت دانلودا!

پ.ن 2: بی ربط ولی اگه این روزا با سرچ توی گوگل مشکل دارین من شدیدا بهتون داک داک گو رو پیشنهاد میکنم. نتایج هیچی به گوگل نمیرسه ولی خب با این داستان های پریسم و NSA این موتور جستجوی خوبیه، چون شما رو ردیابی و علایقتون رو ثبت نمیکنه، برعکس همه!

۳۱ تیر ۹۲ ، ۲۰:۳۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جناب ss

حال این روزهای من

روزای عجیبی رو دارم سپری میکنم. خسته شدم از چیزایی که هست و خسته شدم از چیزایی که نیست. چیزایی که وقتی نزدیکشونم بی تفاوتم بهشون و وقتی همونا نیستن داغونم. خسته ام از بودن‌ها و حاضرها و از نبودن و غایب‌ها. فکر نمیکردم  بعد از این همه مدت که وبلاگ رو آپدیت کنم همچین حرفایی بزنم. کلی پست رو دِرَفت کرده بودم که بعدا بنویسم. حال خراب من باعث شد اینارو الان بنویسم.

 دارم راسموس گوش میدم، چند روایت معتبر مصطفی مستور میخونم،عشقی که عشق نیست رو دارم مثه زن حامله حملش میکنم و منتظرم سقطش کنم، ناخواسته بوده با اینکه قدمت داره‌ها، مثلِ بارداری فیلِ که دوسالی طول میکشه. نمیدونم چرا اینارو دارم برای شما میگم. از خودمم خسته‌ام. خسته ام حیرانی، از بحث هایی که 5 ساله به نتیجه نرسیده، از آلودگی، از ترافیک، از دوست، شبه دوست،خسته ام که انقد دنبال کسایی بودم که دوسشون داشتم و بهم بهشون نرسیدم، امیر، جمشید، ثارالله، محسن با شما هستم. اونی که دوست دارم باشم با اونی که هستم و اونی که باید باشم 3 شخصیت جداست. تواین لحظهها فقط یه چیز حالمو خوب میکنه اونم روی ماه خداوند رو ببوسه که پیشم نیست بخونمش. مثل مرهمه برام. مسکنه برام. حس میکنم توی این عالم نیستم میخونمش. اگه الان تو خونه کسی خواب نبود یه دادی میزدم که شاید یکم خالی بشم!

بی سروته مثل همیشه، ولی همینه تا پیشم نباشی، فقط تو میتونی حالمو خوب کنی، اره…خوده خودت…همونی که دارم اینو برات مینویسم…. بیا پیشم،لطفا!

پ.ن: سقطش کردم.

۰۸ تیر ۹۲ ، ۱۴:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جناب ss