نگاه به روزمره، از پنجره ای که "شاید" تا به امروز رو به ما بسته بوده است

۱۲ مطلب با موضوع «آذرین درونی» ثبت شده است

شنبه, ۸ تیر ۱۳۹۲، ۰۱:۵۹ ب.ظ جناب ss
من دنیا رو اینجوری میبینم

من دنیا رو اینجوری میبینم

شاید مطلبی که الان می‌خوام برای شما تعریف کنم به نظرتون عجیب و شاید بزرگنمایی بیاد ولی کاملاً حقیقت داره. داستان از این قراره که من برای همه چی یه رنگ دارم، از اعداد گرفته تا حروف الفبا (چه فارسی چه انگلیسی)، اسم‌ها، امام‌ها، مزه‌ها و… و همگی یک رنگ مخصوص و ثابت دارن. این حرف من یعنی چی؟ بذارین براتون چند‌تا مثال بزنم:

- وقتی به من میگن 8 رو با 9 جمع کن چه اتفاقی در ذهن من میوفته؟ من یک 8 آبی رنگ رو با یه 9 سرمه ای جمع میکنم(علامت جمع زرده) و یک 15 با یک سفید و 5 قهوه‌ای میبینم.

- وقتی من میخام اسم تو رو که مثلا محسن هست صدا کنم تو ذهنم یه اسم میبینم با این رنگ‌ها “محسن“، در یک زمینه نوک مدادی رنگ. البته یه سری رنگ‌ها هستن که در یک کلمه که نزد من بارزتر هستن و اونا میشن رنگ غالب. مثلا شهریار که رنگاش اینجوریه “شهریار“، من کلا زرد میبینم و یا امیر رو سفید میبینم. قبلا ها بیشتر رنگارو جدا-جدا میدیدم اما الان بیشتر با رنگ غالب میبینم، یعنی تو ذهنمه ولی انگار میبینم.

توی وبلاگ یک پزشک خوندم که تا 4 سالگی بچه‌ها تشخیص رنگ رو کامل یاد نمیگیرن، ولی من در 1سال و نیمی نه تنها رنگ‌ها، بلکه ترکیبشون رو هم بلد بودم. مثلا زرد و آبی میشه سبز یا سفید و قرمز میشه صورتی. خودم عاشق این ویژگی هستم. یادمه از بچگی‌هام عاشق دو رنگ بودم: آبی و زرد. این دو تا رنگ شدیداً توی ذهنم تاثیر گذارن و همه چیزایی که عاشقشون هستم این دو رنگ رو دارن. مثلا عدد مورد علاقه من 38 هست که 3 رو زرد و 8 آبی میبینم. یا امام رضا(ع) آبی و امام علی(ع) زرده برام. خودم چون چپ دستم، چپ دستی برام زرده و راست دستی ارغوانی رنگ. توی مزه‌ها شوری سفیده، ترشی سبز، شیرینی زرد و تلخی قهوه‌ای. یه جورایی از رنگ‌ها میشه فهمید چیو دوست دارم چیو ندارم. رنگ تیره و خسته در قاموس من یعنی یا دوستش ندارم و یا حسی نسبت به اون ندارم. گاهی وقت‌ها هم اشیا رو شیشه‌ای میبینم. هنوز تحلیل نکردم ببینم این یعنی چی!

این رنگ‌هایی که من برای خودم دارم یه سری‌شون متاثر از رنگ طبیعی و یا شاخص اون کلمه هست. مثلا امام حسین(ع) قرمز، ترشی به خاطر لیمو ترش سبز و… هستن.

این ویژگی من شاید براتون عجیب باشه ولی ته ذهنم یه چیزی هست که قبلا خونده بودم افراد دیگه‌ای هم اینجوری هستن. بعضی‌ها هم بجای رنگ اشکال رو میبینن. مثلا رنگ زرد یعنی دایره، اصغر یعنی مثلث، آسمان میشه لوزی و از این دست تشبیهات. اگر شما هم تجربه‌ای این چنینی یا مورد جالبی سراغ دارین میتونین توی نظرات اون‌ها رو با ما به اشتراک بذارین!

۰۸ تیر ۹۲ ، ۱۳:۵۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جناب ss

آهای ستاره! زنده‌ای؟

از وقتی شروع کردم به مقوله فکر کردن درباره محیط اطرافم، یه مسئله‌ای که ذهنم رو خیلی مشغول کرده، داستان ستاره‌های تو آسمون هستن. بهش داری نگاه میکنی، مثله چی برق میزنه ولی نمیدونی زنده هستن یا مردن. عالیه این مفهوم! اصلا دیوونم کرده.

میرم جلو آیینه. به خودم نگاه می‌کنم. میگم این منم یا اثری از من؟ ستاره‌ هستش یا نورش که داره به من میرسه؟ کاش می‎شد داد زد که: آهای ستاره! زنده‌ای؟

یه مدتی خیلی درگیر این موضوع بودم. گشتم و از افراد مختلف پرسیدم که اصل من چیه؟ اگه بدونم اصلم چیه میفهمم هنوز زندم یا نه! رسیدم به سوال همیشگی خودم که هنوز جوابی براش ندارم. هدف آفرینش انسان چیه؟ نمیدونم تو نجوم چه جوری میفهمن این ستاره الان زنده اس یا مرده، ولی درونم بهم میگه که الان مُردی. چون از مرز‌هایی که برای خودت قائل بودی که نیوفتی توی دره  تجاوز کردی و پرت شدی. ولی گاهی وقت‌ها یه نفس مصنوعی (از عامل بیرونی) به زندگی امیدوارم میکنه و شاید خودش نجاتم داد...

۰۶ تیر ۹۲ ، ۱۵:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جناب ss

ماه رمضونی خلاصه

برای هر چیزی باید یه مقدمه چینی کرد. میخای کنکور قبول شی؟ ازقبل. کار پیدا کنی؟ رزومه از قبل. زن بگیری؟ کنترل روابط از قبل. میخای نماز بخونی؟ توجه از قبل

چرا ماه رمضون از قبل نه؟ شاید نمیدونیم. شاید فراموش کردیم. شاید نمیخایم یادمون بیاد چون سخته. این مورد آخر محتمل ترین جواب ممکنه. چیزی که باید براش تلاش کنی سخته. البته اگر خوب انجامش بدی تهش شیرینه شدید.

یکی یه حرف قشنگی زد. مارو به یه ظرف تشبیه کرد. گفت رجب ماه استغفاره، جایی که باید ظرفو بشوری و تمیز کنی. شعبان ماه گسترش ظرفه، باید بزرگش کنی از طریق کسایی که خدا مامورشون کرده تو رو گسترش بدن یعنی معصومین(ع) و مامور این کار در زمان ما حضرت صاحب الزمان. رمضان هم ماهه پر کردن ظرفه و درشو محکم بستن و ذخیره برای یه سال.

ما که نه ظرف تمیز کردیم نه گسترشش دادیم. حالا چیزی که توش پره رو که نمیشه پر کرد! اونم با چیزای متضاد. البته خوبیش اینه میشه هنوزم این کارارو کرد. کافیه یه دعای ابوحمزه بخونیم. دعا به معنای کلمه ها. ینی بخونیم، خوندن از ته دل. دعا از این قشنگتر ندیدم. یه جاهاییش اصلا دیوانت میکنه. میخای بزنی خودتو از سره ذوق. شایدم از سره خجالت. فقط همین. این دعا رو بخونین بقیه اش توی همونه نه اینجا. یاعلی!

۰۶ تیر ۹۲ ، ۱۵:۲۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جناب ss

چرا ازپایین اومدن بقیه خوشحال میشیم؟

سوالیه که هر موقع امتحان‌ها میخاد شروع بشه و زمان اعلام نمرات به ذهنم میاد. توی ری‌مایندر موبایلم گذاشته بودم که آخر ترم پیش راجع بهش بنویسم اما نشد. الانم دیدم اگر ننویسم بازم میوفته عقب. یه توضیح بدم اصلا سوال چیه!

نمره ها اعلام میشه. تو یه دانشجو متوسط هستی. بالاتر و پایینتر داری. از کسی که بالاترته میپرسی چند شدی وقتی میگه میبینی تو بهتر شدی. یه ذوقی میکنی انگار 20 شدی. یا برعکس. کسی که از تو پایین تره نمره بهتری ازت گرفته. هی تیکه میندازی و ته دلت بهش فحش میدی. من روراست 80-90% چیزی که گفتم هستم. تو هم به خودت رجوع کن درصد بگیر.

هنوز نفهمیدم منشا این احساس چیه. شاید یه جور حسادت! تنها چیزی که میتونم بگم اینه که بدم میاد از دیگران به عنوان پله استفاده کنی و پاتو بذاری رو گردنشون بری بالا، چون آدم زیاده این کارو باهات بکنه و معمولا هم میکنن. یه حدیث بود که یادم نیست از کدام معصوم هستش در این مضمون که نمیمیری مگر کاری که در مقابل کسی انجام دادی یکی روی تو انجام بده. حس خوبی نیست. سره یه امتحانی استاده فرمولارو نداده بود، یکی زده بود فرمولارو تو ماشین حسابش. استاده فرمولارو نداد تا ته امتحان. این میگف خدا خدا میکردم نده فرمولارو من بیشتر بشم. که تقریبا محقق شد خواستش. وقتی داشت تعریف میکرد یه حس انزجار ازش داشتم. بعد با خودم گفتم منم اینجوری هستم؟ شاید اینجا نه، ولی یعنی تو جاهای دیگه هم خیلی انسان هستم؟ جواب به این سوال میتونه بهمون نشون بده تو زندگی چیکاره هستیم. البته معمولا تا موردی پیش نیاد، نمیشه نظر داد. 

یه سری بحثا نتیجه گیری نداره. نتیجه نداشتن بستگی به مخاطب داره. اگر مخاطب قاطی نکنه و حال داشته باشه فکر کنه خوبه. این بحثم درونیه. اگر به نتیجه رسیدین بگین شاید درد منم همون باشه بشه درمانش کرد. البته اگر دردی باشه. اگر درد بود میرفتیم دنبالش تا حالا...

۰۶ تیر ۹۲ ، ۱۵:۲۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جناب ss

من و شبکه‌های اجتماعی

 

از وقتی که رو به اینترنت پر سرعت اووردم، همون اولاش با گودر مرحوم اشنا شدم. البته نه به عنوان شبکه اجتماعی،بلکه به عنوان فیدریدر. البته خیلی با قسمت اجتماعیش حال میکردما ولی شاید به غیر از روزای اولش تا تقریباً یه ماه بعدش که هنوز تو ذوق بودم مطلب زیادی خودم به عنوان نوت نمینوشتم. میخوندم، لایک میزدم، شر میکردم. انصافاً مطالب قشنگ بود. فقط یه مشکلی که داشت خیلی توش فحش میدادن. بی‌احترامی به مقدسات دینی هم زیاد بود. تموم که شد قابلیت های اجتماعیش خیلی ناراحت شدم. نه به خاطر نت‌هاش، بیشتر به خاطر کامنت گذاشتن‌ روی لینک‌ها. اصلا کل فاز گودر از نظر من این بود. اِنقدر تو این کامنتا ادم مطلب گیرش میومد. نگاه های مختلف نسبت به یه موضوع رومیدید. واقعاً جالب بود.

گوگل پلاسم با اینکه جزو اولین نفرات بودم که توش عضو شدم زمانی که پابلیک نبود اونم منو جذب نکرد، البته کردا ولی اونم اولاش فقط. میرفتیم باگ ریپورت میدادیم و حالی میکردیم برا خودمون. یادمه دو روز بعد افتتاحش از مشهد اومدم ساعت 1 شب پریدم تو گودر رفتم تو تگ ای‌تی دیدم وبلاگینا زده شبکه اجتماعی جدید گوگل. ما هم گوگل فن بوی، مثل پلنگ پریدم توش عضو شدم. حدود ساعت 2 شب بود. فرداش اینا که همش اخبارشو دنبال میکردیم یادمه یه سایت بود که بهت میگف چندمین نفری که عضو شدی.من بعد چهار روز اینا رفتم رجیستر کردم دیدم حدود 1300 اینا بودم.کلا یه حالی داش. گوردیا اونجام بودن. میشه گف بیشترین فعالیتم تو همین شبکه بوده. اونم غیرمستقیم. بیشتر با دکمه شر از اینور اونور تو وب توش مطلب شرمیکنم.

این وسطا رفتم توعیتر. بیشتر از همه ازش خوشم اومد.سادگیش عالیه. چیزا و کسایی که میخای توشن. اپدیتی همش. البته جفنگم توش زیاده ولی  میشه یه کارایی کرد و تحمل نمود. ایشالله تو پستای بعدی هم میخام راجع به مینیمال نویسی صحبت کنم. اینجا وبلاگ فناوری نیست بلکه بیشتر نظرات شخصی منه و تحلیل‌هام. میتونن درست یا نادرست باشن. مهم اینه که بیانشون کنم.

۲۸ خرداد ۹۲ ، ۲۱:۴۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جناب ss