نگاه به روزمره، از پنجره ای که "شاید" تا به امروز رو به ما بسته بوده است

آهای ستاره! زنده‌ای؟

از وقتی شروع کردم به مقوله فکر کردن درباره محیط اطرافم، یه مسئله‌ای که ذهنم رو خیلی مشغول کرده، داستان ستاره‌های تو آسمون هستن. بهش داری نگاه میکنی، مثله چی برق میزنه ولی نمیدونی زنده هستن یا مردن. عالیه این مفهوم! اصلا دیوونم کرده.

میرم جلو آیینه. به خودم نگاه می‌کنم. میگم این منم یا اثری از من؟ ستاره‌ هستش یا نورش که داره به من میرسه؟ کاش می‎شد داد زد که: آهای ستاره! زنده‌ای؟

یه مدتی خیلی درگیر این موضوع بودم. گشتم و از افراد مختلف پرسیدم که اصل من چیه؟ اگه بدونم اصلم چیه میفهمم هنوز زندم یا نه! رسیدم به سوال همیشگی خودم که هنوز جوابی براش ندارم. هدف آفرینش انسان چیه؟ نمیدونم تو نجوم چه جوری میفهمن این ستاره الان زنده اس یا مرده، ولی درونم بهم میگه که الان مُردی. چون از مرز‌هایی که برای خودت قائل بودی که نیوفتی توی دره  تجاوز کردی و پرت شدی. ولی گاهی وقت‌ها یه نفس مصنوعی (از عامل بیرونی) به زندگی امیدوارم میکنه و شاید خودش نجاتم داد...

۰۶ تیر ۹۲ ، ۱۵:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جناب ss

ماه رمضونی خلاصه

برای هر چیزی باید یه مقدمه چینی کرد. میخای کنکور قبول شی؟ ازقبل. کار پیدا کنی؟ رزومه از قبل. زن بگیری؟ کنترل روابط از قبل. میخای نماز بخونی؟ توجه از قبل

چرا ماه رمضون از قبل نه؟ شاید نمیدونیم. شاید فراموش کردیم. شاید نمیخایم یادمون بیاد چون سخته. این مورد آخر محتمل ترین جواب ممکنه. چیزی که باید براش تلاش کنی سخته. البته اگر خوب انجامش بدی تهش شیرینه شدید.

یکی یه حرف قشنگی زد. مارو به یه ظرف تشبیه کرد. گفت رجب ماه استغفاره، جایی که باید ظرفو بشوری و تمیز کنی. شعبان ماه گسترش ظرفه، باید بزرگش کنی از طریق کسایی که خدا مامورشون کرده تو رو گسترش بدن یعنی معصومین(ع) و مامور این کار در زمان ما حضرت صاحب الزمان. رمضان هم ماهه پر کردن ظرفه و درشو محکم بستن و ذخیره برای یه سال.

ما که نه ظرف تمیز کردیم نه گسترشش دادیم. حالا چیزی که توش پره رو که نمیشه پر کرد! اونم با چیزای متضاد. البته خوبیش اینه میشه هنوزم این کارارو کرد. کافیه یه دعای ابوحمزه بخونیم. دعا به معنای کلمه ها. ینی بخونیم، خوندن از ته دل. دعا از این قشنگتر ندیدم. یه جاهاییش اصلا دیوانت میکنه. میخای بزنی خودتو از سره ذوق. شایدم از سره خجالت. فقط همین. این دعا رو بخونین بقیه اش توی همونه نه اینجا. یاعلی!

۰۶ تیر ۹۲ ، ۱۵:۲۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جناب ss

چرا ازپایین اومدن بقیه خوشحال میشیم؟

سوالیه که هر موقع امتحان‌ها میخاد شروع بشه و زمان اعلام نمرات به ذهنم میاد. توی ری‌مایندر موبایلم گذاشته بودم که آخر ترم پیش راجع بهش بنویسم اما نشد. الانم دیدم اگر ننویسم بازم میوفته عقب. یه توضیح بدم اصلا سوال چیه!

نمره ها اعلام میشه. تو یه دانشجو متوسط هستی. بالاتر و پایینتر داری. از کسی که بالاترته میپرسی چند شدی وقتی میگه میبینی تو بهتر شدی. یه ذوقی میکنی انگار 20 شدی. یا برعکس. کسی که از تو پایین تره نمره بهتری ازت گرفته. هی تیکه میندازی و ته دلت بهش فحش میدی. من روراست 80-90% چیزی که گفتم هستم. تو هم به خودت رجوع کن درصد بگیر.

هنوز نفهمیدم منشا این احساس چیه. شاید یه جور حسادت! تنها چیزی که میتونم بگم اینه که بدم میاد از دیگران به عنوان پله استفاده کنی و پاتو بذاری رو گردنشون بری بالا، چون آدم زیاده این کارو باهات بکنه و معمولا هم میکنن. یه حدیث بود که یادم نیست از کدام معصوم هستش در این مضمون که نمیمیری مگر کاری که در مقابل کسی انجام دادی یکی روی تو انجام بده. حس خوبی نیست. سره یه امتحانی استاده فرمولارو نداده بود، یکی زده بود فرمولارو تو ماشین حسابش. استاده فرمولارو نداد تا ته امتحان. این میگف خدا خدا میکردم نده فرمولارو من بیشتر بشم. که تقریبا محقق شد خواستش. وقتی داشت تعریف میکرد یه حس انزجار ازش داشتم. بعد با خودم گفتم منم اینجوری هستم؟ شاید اینجا نه، ولی یعنی تو جاهای دیگه هم خیلی انسان هستم؟ جواب به این سوال میتونه بهمون نشون بده تو زندگی چیکاره هستیم. البته معمولا تا موردی پیش نیاد، نمیشه نظر داد. 

یه سری بحثا نتیجه گیری نداره. نتیجه نداشتن بستگی به مخاطب داره. اگر مخاطب قاطی نکنه و حال داشته باشه فکر کنه خوبه. این بحثم درونیه. اگر به نتیجه رسیدین بگین شاید درد منم همون باشه بشه درمانش کرد. البته اگر دردی باشه. اگر درد بود میرفتیم دنبالش تا حالا...

۰۶ تیر ۹۲ ، ۱۵:۲۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جناب ss

مینیمالیسم; سفید، سیاه یا خاکستری؟

بحث  مینیمال فقط توی نوشتن نیست. بابی هست توی طراحی گرافیک و طراحی صنعتی و اشیا. من خودم از جمله طرفدارای مینیمال در طراحی گرافیکم. سبکشو بیشتر میپسندم. مثلا به عکس بالا دقت کنین. خودش مثال کاملی از مینیمال هستش. اونجایی که میخاد تعریف کنه داخل دایره و موارد زیادی بیرون دایره قرار داره. مطلب گسترده تر از این‌هاست ولی بحث الان من فقط توی نوشتار است.

شاید مینیمال نویسی به طور جدی در دوران ما از تولد توییتر شروع شد. البته حتی سعدی هم طرفدار مینیمال هست وکاملا در اثارش مخصوصا گلستان این موضوع مشهوده، پس این مبحث جدیدی نیست. بیشتر بحث فراگیر شدنش هست. روند توسعه اون ادامه داشت تا جنبش های فیس‌بوکی و گودری. مثلا میشه به پـَ نـَ پـَ یا مملکته داریم اشاره کرد. میخام از نظر خودم خوبی ها و بدی هاشونو بیان کنم:

مثبت :

  • دقت آدم‌هارو به مسائل اطرافشون بیشتر میکنه. سعی میکنن خوب نگاه کنن به اطراف که حتی برای کم نیاووردنم که شده یه مینیمال از خودشون تولید کنند.
  • سعی میکنن به مسائل طور دیگه ای نگاه کنن. همین تلاش ارزشمنده. حتی اگر به تحلیل های مزخرف هم برسه. وقتی بتونی جور دیگه هم به مساله نگاه کنی میتونی افراد بیشتری رو درک کنی و وقتی داری تصمیم میگیری میتونی منطق اون‌ها رو هم تصور کنی و با خودت کنار بیای که آدما به خاطر تفاوتاشون ممکنه باهات موافق نباشن و این بد که نیس خوب هم هست. البته شاید خوشایندتون نباشه.

فعلا چیز دیگه‌ای یادم نمیاد از + هاش. اگر چیزی یادم اومد پست رو آپدیت میکنم.

منفی :

  • مردم سطحی نگر میشن.به این معنی که فقط به لذت بردن از موضوع بسنده میکنن و یه لایکی چیزی میزنن و شر میکنن. شایدم توی گفتگوهای دوستانشون ازش استفاده کنن. ولی به عمق فاجعه پی نبردن. معمولا مینیمال‌ها برمیگردن به مشکلات و موضوعات اجتماعی.سعی بر درست کردن موضوع ندارن. بیشتر به عنوان شوخی و فان بهش نگاه میکنن تا یه معذل. البته شاید بگین این با چیزی که بالا گفتی در تناقضه. شاید اینطور باشه. دو بحثه. اولا که افراد مختلف ممکنه بستگی به سطح فرهنگی و اجتماعی خودشون در قبال موضوعی یکسان رفتار متفاوت ارائه بدن. یه سری رفتاری مثل این و یه سری هم به شکل مثبت همین کار. دوما یه فرد هم همیشه تو یه فاز نیس بعضی موقع ها رفتار متناقض از خودش نشون میده. بیخیالی نسبت به یه موضوع و سرسری گذشتن اگر تو جامعه رسم بشه خیلی خطرناکه و میشه ازش به عنوان مرگ اجتماعی تعبیر کرد چون هرچی بشه، بزنن تو سرشون، مملکت پیشرفت کنه، همینجوری بمونه و هرچی اینا عکس العملشون یکیه. بیخیالی و بیخیالی!

.اگر موافقین یا مخالف دوست دارم نظراتتون رو بدونم. یه کامنتی بذارین برامون خوشحال میشیم. اگر هم علاقه به مینیمال دارین، از شبکه‌های ایرانی مینیمال نویسی، نمونه موفقش دنبالر هستش. یه سر بهش بزنید بد نیست. البته پر از این اسمایلی های متحرک هستش و میره رو اعصاب!

۰۶ تیر ۹۲ ، ۱۵:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جناب ss

من و شبکه‌های اجتماعی

 

از وقتی که رو به اینترنت پر سرعت اووردم، همون اولاش با گودر مرحوم اشنا شدم. البته نه به عنوان شبکه اجتماعی،بلکه به عنوان فیدریدر. البته خیلی با قسمت اجتماعیش حال میکردما ولی شاید به غیر از روزای اولش تا تقریباً یه ماه بعدش که هنوز تو ذوق بودم مطلب زیادی خودم به عنوان نوت نمینوشتم. میخوندم، لایک میزدم، شر میکردم. انصافاً مطالب قشنگ بود. فقط یه مشکلی که داشت خیلی توش فحش میدادن. بی‌احترامی به مقدسات دینی هم زیاد بود. تموم که شد قابلیت های اجتماعیش خیلی ناراحت شدم. نه به خاطر نت‌هاش، بیشتر به خاطر کامنت گذاشتن‌ روی لینک‌ها. اصلا کل فاز گودر از نظر من این بود. اِنقدر تو این کامنتا ادم مطلب گیرش میومد. نگاه های مختلف نسبت به یه موضوع رومیدید. واقعاً جالب بود.

گوگل پلاسم با اینکه جزو اولین نفرات بودم که توش عضو شدم زمانی که پابلیک نبود اونم منو جذب نکرد، البته کردا ولی اونم اولاش فقط. میرفتیم باگ ریپورت میدادیم و حالی میکردیم برا خودمون. یادمه دو روز بعد افتتاحش از مشهد اومدم ساعت 1 شب پریدم تو گودر رفتم تو تگ ای‌تی دیدم وبلاگینا زده شبکه اجتماعی جدید گوگل. ما هم گوگل فن بوی، مثل پلنگ پریدم توش عضو شدم. حدود ساعت 2 شب بود. فرداش اینا که همش اخبارشو دنبال میکردیم یادمه یه سایت بود که بهت میگف چندمین نفری که عضو شدی.من بعد چهار روز اینا رفتم رجیستر کردم دیدم حدود 1300 اینا بودم.کلا یه حالی داش. گوردیا اونجام بودن. میشه گف بیشترین فعالیتم تو همین شبکه بوده. اونم غیرمستقیم. بیشتر با دکمه شر از اینور اونور تو وب توش مطلب شرمیکنم.

این وسطا رفتم توعیتر. بیشتر از همه ازش خوشم اومد.سادگیش عالیه. چیزا و کسایی که میخای توشن. اپدیتی همش. البته جفنگم توش زیاده ولی  میشه یه کارایی کرد و تحمل نمود. ایشالله تو پستای بعدی هم میخام راجع به مینیمال نویسی صحبت کنم. اینجا وبلاگ فناوری نیست بلکه بیشتر نظرات شخصی منه و تحلیل‌هام. میتونن درست یا نادرست باشن. مهم اینه که بیانشون کنم.

۲۸ خرداد ۹۲ ، ۲۱:۴۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جناب ss

ورود نامه

چرا اصلا من اومدم اینجا شروع کردم بنویسم؟ شاید مهم‌ترینش اینه که خواستم نوشته‌هام یک جا باشن. اِنقد این دفتر اون دفتر و شلخته نباشندلیل دیگه مهارتم تو نوشتن و حرف زدن بود. نه اینکه مهارت دارم میخام اینجا نشون بدما، نه اتفاقا کاملا برعکس هستش، اومدم اینجا مهارت کسب کنم. بتونم حرف بزنم. چیزی که تو ذهنم هست رو پیاده کنم. دو سال با خودم کلنجار رفتم که وبلاگ داشته باشم یا نه. بعد دوسال قسمت وبلاگ نویسم بر ننویسم پیروز شد.
تولد وبلاگم با تولد حضرت مهدی متقارن شد. جالبه. ایشالله بتونم اینجا از ایشون صحبت کنم. امید آنکه شاید...

۲۸ خرداد ۹۲ ، ۲۱:۴۲ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جناب ss