خوشم نمیاد الکی بهتون از این حرفای روان شناسی که خیلی وقته دیگه ازش بدم میاد - حداقل ذیل این اسم - براتون ردیف کنم. فقط می‌خواستم در قالب یک نصیحت که خودمم بهش مبتلا هستم بگم چیکار کنیم که موقع یادگیری قاطی نکنیم.

اِنقدر مطلب زیاده و هرچی بگی من معمولا علاقه شدید به یادگیریش دارم و آدم مثه خودم زیاد دیدم. اما زمان ما محدودِ. تیتر وار یاد گرفتنم شاید یه جاهایی به کار بیاد ولی فایده نداره. فقط آدمو باد میکنه که خیلی حالیته که در واقع هیچی حالیت نیست. خلاصه کلام: "من این همه نیستم"، ینی نمیتونم باشم. من نمیتونم این همه چیزو یاد بگیرم و بتونم به کار ببرم. باید قبول کنیم و با این که خیلی سخته یه چیزی از بین چیزایی که دوس داریم انتخاب بکنیم و ادامش بدیم. یادمه یه جمله قشنگ خوندم: "وقتی دنبال دو تا خرگوش میکنی نمیتونی هیچ کدوم رو بگیری."

به جای اینکه وقت صرف آموزش‌هایی که شاید هیچوقت به دردمون نخوره بکنیم، باید یاد بگیریم تیم خوب جمع کنیم که تو کارا کمکون کنن. گاهی اوقات آدم باید هزینه کنه، حتی به دوست نزدیکت هم یه هزینه بدی تا کاری که میخای برات رو انجام بده، با اینکه هزینه‌ای دادی سود کردی، سود در وقت. حالا خود دانی. برای شروع باید تصمیم گرفت که دنبال چی بریم و مطمئنا این سخت ترین مرحله هستش. بهترین کمک برای تعیین هدف نوع دردِ الان تو هستش. بنابر دردت باید دنبال درمانش باشی. مشخصه درد اینه که تا درمان نشه ولت نمیکنه. در این موردم بهترین دکتر خلوت با خودته، اونم صادقانه!