از روبرو داشت میومد... قد بلند، چهره جذاب و سر پایین. روسریش عقب بود و نصف موهاش بیرون. چند متری ما بود. مامانم گفت ببین این دختره رو، این هر شب تو مسجد چایی میده. بهش نمیخورد!

...don't judge the book by its cover

این چند روز دچار نیت خوانی توسط افراد مختلف شدم، حرفایی رو تو روی خودم بهم نسبت میادن که اصلا نزده بودم ،تفکر و برداشت طرف بخاطر زاویه ای که با من داره بوده (توسط صمیمی ترین دوستام!). منم تصمیم گرفتم مدتی سکوت کنم. شاید سکوتم اینجا فوران کنه، شاید...

پ.ن: عکس رو به یاد وبلاگی که منو به اینترنت علاقه مند کردم گذاشتم، دلم تنگ شده برات آقای الد فشن عزیز...

پ.ن2: برای فرید که گفت بنویس لطفا!