اگر دقت کرده باشین، میبینید که جامعه ما داره به سمت ساده انگاری و راحت گذشتن از کنار چیزای مختلف میگذره، براش دیگه مهم نیست چه اتفاقایی داره میوفته و دوست داره با یه سری سرگرمی هاییکه برای خودش داره ایجاد میکنه روزگار بگذرونه. توی پست های از کنار مطالب کوچیک ساده نگذرید 1 و 2 یه گریزی به این مسایل زده بودم.
چند وقت پیش دیدم یه سری آدم دغدغه دار شروع کردن از انتقاد از وبلاگستان فارسی که فاقد مطالب عمیق و منتقدانه هست. مهم نیست مسایل سیاسی باشه، فرهنگی، ورزشی و... سایت های خوب ما هم دارن تبدیل به ماشین ترجمه میشن و کمتر کار نقد انجام میدن. منم که بین دوستام به اپوزوسیون و مخالفت معروفم و این شرایط جامعه رو بر نمی تابم، تصمیم گرفتم حرفایی که توی ذهنم بوده و یا این چند وقت به دوستام زدم رو یه جا مکتوب کنم، شاید به درد کسی ببخوره.
همونطور که جناب اینیشتین در عکس بالا فرمودن، با همین فرمون که الان داریم میریم جلو، به هیچ جا نمیرسیم و باید پنجره ای که تا حالا ازش به این موضوع نگاه میکردیم رو عوض کنیم. چیزی که توی ذهنم هست، سلسه مطالبی با عنوان نگاه عمیقتر به پیام رسان های اجتماعی هست که هر قسمت رو به یه موضوع اختصاص میدم و اون رو از دیدگاه خودم و تجربه ای که طی این چند سال به دستم رسیده مورد بررسی قرار میدم. این موضوع رو انتخاب کردم چون جامعه هدفش بیشتر جوون های سن خودم هستن و باهاش درگیر ترم.
در آخر نکته ای که همیشه هم توی این وبلاگ تکرار کردم اینه که اینا نظر منه، ممکنه درست یا غلط باشه... نظرات شما میتونه کامل کننده بحث باشه و خیلی چیزا به من یاد بده، کما اینکه تا الان نظرات شدیدا برام مهم بودن و چندین بار واقعا مسیر رو برام تغییر دادن.
پس منتظر باشید...
/تمام./
نیمه های ماه رمضون بود که افطاری خونه پسر عموم اینا بودیم. شوهر عمم بحث اینو داشت میکرد که جدیدا بنزین خیلی زود تموم میکنه و بنزین های جدید زود میپره. میگفت که اول فکر میکرده فقط مشکل خودشه، ولی بعدا که به دوستا و همکاراش گفته همه تایید کردن. پدر من که توی آزمایشگاه پژوهشگاه شرکت نفت هست، گفت که چند نمونه از بنزین های جدید رو آزمایش کردن و دمای تبخیر حدود 42 درجه بوده(یعنی دقیقا دمای امروز تهران). میگفت که پنتان بنزین های جدید، برای پایین آووردن عدد اوکتان بیشتره شده و خودش توی دمای تبخیر تاثیر داره، کما اینکه بنزین های قبلی حدود 20 درجه سانتیگراد بیشتر یعنی حدود 60 درجه دمای تبخیرشون بوده. شوهر عمم پرسید که خب این خوبه یا بد، بابام میگفت که همین حدودا درسته و بنزین خوبیه. شوهر عمم قاطی کرده بود که خب ما چیکار کنیم که داریم همش پول بنزین میدیدم و توی باک نمیمونه و از این جور حرفا. من اونجا بهش گفتم که شما داری توی کوتاه مدت این پول رو پرداخت میکنی و برات زور داره، ولی در واقع در آینده نزدیک بدون اینکه تو بفهمی از جیبت برداشته میشد، میدونی چرا؟ چون آلودگی زیاد باعث ایجاد سرطان های زیاد میشه و از بس هزینه درمان سرطان سنگینه، دولت مجبوره هم رو دارو هم رو درمان یارانه بده. دولت هم منبع اصلی درآمدش مالیات و نفت هست که در واقع از جیب من داره پول میره و یکی دیگه درمان میشه. این تازه بهترین حالتش بود که خودت و یا نزدیکانت به سرطان مبتلا نشن که اونوقت هزینه ها انقدر بالاست که ممکنه حتی به درجه فقر برسیم!
تازه این فقط از بحث سرطان بود. آلودگی محیط زیست، از بین رفتن گونه های گیاهی و جانوری که خودشون یا طعمه و یا شکار برای حیوانات دیگه بودن و بهم ریختن اکوسیستم، هزینه بازیابی اکوسیستم، هزینه مبارزه با حیوانات موذی (هر موش تو تهران 120 هزار تومان) که یه روز خوراک گونه منقرض شده بودن و... که بازم همه از جیب ما میره.
مورد دیگه که واقعا منو آزار میده ریختن زباله توی خیابون هست. ما نمیفهمیم که پول ریختن این زباله ها رو خودمون میدیم. با مثال توضیح میدم:
دو سال پیش رفته بودیم تالاب انزلی، غرق در زباله بود. هر زباله ای که بگی بود، از شیشه آب معدنی تا پوست میوه! خب باشه، مگه چی میشه؟ تالاب انزلی از دو جهت دارای اهمیت هست، یکی از لحاظ زیستی و محلی برای پرندگان مهاجر و دومی درآمد افراد بومی از طریق گردشگر و بازدید کننده ها از تالاب که اولی روی دومی تاثیر داره. زباله ها مخصوصا پلاستیک ها هم غذای این پرنده ها میشن و هم دور بدنشون گیر میکنه و زندگی یا پروازشون رو مختل میکنه(توصیه به شدت اکید میکنم حتما این سخنرانی TED رو در مورد این موضوع ببینید، زیرنویس فارسی هم داره). همچنین در اثر تابش آب به پلاستیک ها امکان آزاد شدن مواد سرطان زا بیشتر میشه و باعث از بین رفتن تدریجی حیات آبی و گیاهی و پرندگان اونجا میشه. در نتیجه همه اینها منطقه دیگه از رونق گردشگری میوفته و باعث کمبود درآمد مردم و افزایش بیکاری میشه. حالا برای جبران این ها یا نرخ های موجود میره بالا و یا هزینها های دولت برای مقابله با بیکاری و مشکلات محیط زیستی زیاد میشه که باز پولش از جیب منو تو میره. دقت کردی؟ یکی توی جاده شمال آشغال میریزه، آبهای سطحی میریزدتش به رود ها، میره میرسه تا تالاب، مشکلات مذکور ایجاد میشه و در نهایت پول از جیب من میره!
توی شهر هم همینه. استدلال اونایی که آشغال میریزن اینه که شهرداری جمع میکنه، به تو چه! یکی اگه یه بار براش توضیح بده که ببین این آشغال تو، نیازه به کسی داره که جمع کنه، اون از شهرداری حقوق میگیره، یه دورم از ما ماهیانه، بعد شهرداری این قیمت رو میکشه روی عوارض شهری و درنهایت پولشو من باید بدم، پس به من ربط داره!
میرسیم مورد سوم، پریشب دوست بابام افطار اومد خونمون و با خودش یه جعبه بزرگ شیرینی خامه ای آوورد که تقریبا میشد 25 هزار تومان قیمتش رو تخمین زد. تقریبا همیشه اینطور هست که کسی که مهمون دعوت میکنه خودش شیرینی میخره و این شیرینی دوم وبال گردن آدم میشه. چون بعد مهمونی به خودی خود غذا میمونه و یخچال اینا جا نداره، معضل اینم میاد روش. از اونور علاوه به علاقه خودم به شیرینی خامه ای، با سبک زندگی الان ما جز ضرر چیزی نداره. و مورد سوم که باید بزور بخوری تموم بشه و کلا چیز ناپایداری هست. داشتم به این فکر میکردم که خب چیکار کنیم؟ دست خالی که زشته، چی ببریم... که رسیدم به گلدون!! واقعا با همین 25تومان و حتی ارزونتر(دو تا کاکتوس کوچیک) میشه هم به خونه میزبان زیبایی داد، هم موندگار هست، هم شادابی برای اهل خوبه میاره و هم هوا رو برات تصفیه میکنه. بهتر نیست؟
چیزی که الان بحث توی ایران و دنیا داغ هست توسعه پایدار هست، و این حاصل نمیشه مگر با نگاه کردن به افق های دورتر...
خیلی دوست دارم به جریان یه موضوع تو آینده بپیوندم و ببینم تهش چی میشه برای من و برای بقیه. توی این زمینه احتمال بالا خیلی چیزا رو نمیبینم، همونطور که در مطالب بالا ندیدم، ولی برام جذاب هست و کلی ایده جدید برام درست میکنه. دوست دارم اگر جایی از مطالب بالا رو میتونید نقد کنید حتما از روی لطف برام انجامش بدید. در آخر امیدوارم مثل شعار اصلی این بلاگ، مصداق این گفته نشم....
/تمام./